˙·٠•●♥عاشقان ظهور ♥●•٠·˙
از آسمان باران انا انزلنــــا بر فرق زمین می بارد …
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
9 / 5برچسب:شب قدر,تسلیت,عاشقان ظهور,درد دل,مظلوم,علی,ماه رمضان,شبهای قدر,شهادت مولای متقیان,مناجات,مناجات شبانه,التماس ,دعا,کارتپستال شبهای قدر,کارتپستال شهادت علی, امیرالمونین ,دانی,عزا,عیسی,فلک,ایام شهادت, :: 17:6 :: نويسنده : وحید
در آن شب قدری که قدرش را نمی دید
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
آقا به حقِ چشمی، که غرقِ خون ز تیره هر ساله تو تاسوعا دلم برات می گیره پر می زنه دلِ من به علقمه دمادم لحظه ی جون دادنت آقا می آد به یادم وقتی می آد به یادم که مرغ دل رها شد لحظه ای که یا عباس دستِ شما جدا شد وقتی می آد به یادم که ناله سر می دادی از روی زینِ اسبت سر رو زمین نهادی وقتی می آد به یادم ز مشکت آب می ریخت سرشک تو برای طفلِ رباب می ریخت وقتی می آد به یادم که با نوای خسته نقش زمین شدی و فرقِ سرت شکسته خاک پر از خون و اشک، علقمه بسترت بود ناله ای رو شنیدی که آه مادرت بود می گفت منم فاطمه مادر تو یاسِ من قربون قد و بالات حضرتِ عباسِ من چرا قدت شکسته همچو قدِ کمانم قصه ی مشک پاره از تو چشات بخوانم بعد تو روز حرم تاریک دیگه چون شب وای از حسین تنها وای از نگاه زینب شاعر : حسن فطرس
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
چه می شد ای خدا مشکم مرا حاجت روا می کرد به حق هر دو دستانم همه دردم دوا می کرد به یاد اصغر نالان که عطشان و پریشان است کمی از آبِ باقی را برای او سوا می کرد خدایا عاقبت دیدی شدم شرمنده ی اصغر چه می شد این فراتِ غم مرا در خود فنا می کرد ز روی کودکان او خجالت می کشم یا ربّ چه می شد ناله ی زینب دلِ من را رها می کرد کنار علقمه آید نوای شیون و زاری شنیدم مادرم زهرا مرا هر دم صدا می کرد توانِ دیدنِ رویِ رقیه کرده مجنونم چه می شد دشمنم اکنون سر من را جدا می کرد به ذکرِ نام مولایم خیالم طفل شش ماهه دلم هر لحظه با شورِ دل زینب صفا می کرد نوای یاری عشقم حسین تشنه ی زهرا قسم بر هر دو چشمانم ز دل صد عقده وا می کرد شاعر : حسن فطرس
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
درباره وبلاگ گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو گفتا که من شب و روز در انتظار یارم گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی گفتا به چشم محرم همواره آشکارم گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم موضوعات آخرین مطالب پيوندها نويسندگان
|
||
|