˙·٠•●♥عاشقان ظهور ♥●•٠·˙
18 / 12برچسب: آموزشی, آموزنده,ادعا, بسیار زیبا, بیم,تکان,ثابت,جدید, جواب,حرف, خاموش, خدا,خشم,داستان,داستان آموزنده,داستان زیبا و آموزنده, داستان های آموزنده, داستان های کوتاه,داستان کوتاه,دریا, دست, دعا,دنیا, روشنایی, :: 12:54 :: نويسنده : وحید
زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد. اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود! دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی. گفت…………. تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟! سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟ کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت : تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟! چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد. گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن. گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟!
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
10 / 12برچسب:آموزشی, آموزنده,افراد, افراد خاص, انگلستان, انگلیسی, ایران, ایرانی, با حجاب, جدید, حجاب,خاص,خانم, خانم ایرانی,خانوم, داستان, داستان آموزنده, داستان زیبا و آموزنده, داستان های آموزنده,داستان های کوتاه, داستان کوتاه, دختر, دختر ایرانی,دست, رابطه,زندگی, زیبا,سوال,شهوت, شهوت پرست,طعنه, عادی, عاشق, عاشقانه, عشق, عصبانی, عصبانیت, عکس, فرد, فقط, قشنگ, لبخند, لمس, مرد, مفید, ملکه, ملکه انگلستان, مهربان, نجیب,نگاه, همه, پسر, پسر انگلیسی,پسر ایرانی, چرا, کنترل, کوتاه,, :: 23:15 :: نويسنده : وحید
یه روز یه پسر انگلیسی میاد با طعنه به یک پسر ایرانی میگه: چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن؟؟ یعنی مردای ایرانی اینقدر شهوت پرستن که نمیتونن خودشون رو کنترل کنن؟؟ پسره لبخندی میزنه و میگه: ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده؟ و هر مردی ملکه انگلستانو لمس کنه؟! پسره انگلیسی با عصبانیت میگه: نه! مگه فرد عادیه؟!! فقط افراد خاصی میتون با ایشون در رابطه باشن!!! پسر میگه: خانومای ما همه ملکه هستن.
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
درباره وبلاگ گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو گفتا که من شب و روز در انتظار یارم گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی گفتا به چشم محرم همواره آشکارم گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم موضوعات آخرین مطالب پيوندها نويسندگان
|
||
|