˙·٠•●♥عاشقان ظهور ♥●•٠·˙
خداوند متعال در آیات قرآن كریم گاهى به طور صریح و زمانى به گونه ضمنى به مقامات پیامبرخاتم ـ صلى الله علیه و آله ـ اشاره فرموده است كه در این بخش به برخى از این آیات اشاره مىكنیم. 1. مقام خاتمیت قرآن كریم درباره مقام خاتمیت مىفرماید: «ما كانَ مُحمَّدٌ أَبا أَحَدٌ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسولُ اْللّهُ وَ خاتَمِ اْلْنَبیّینْ». مقصود از خاتمیت، هم تأخر و خاتمیت زمانى و هم خاتمیت رتبى در قوس صعود است؛ خاتم یعنى«مهر» كه در پایان نوشتهها قرار مىگیرد. خداوند سبحان با فرستادن پیامبران، براى جامعههاى بشرى پیام مىفرستد و پس از پایان گفتار و كلماتش، سلسله نبوتشان را با فرستادن پیامبر اكرم ـ صلى الله علیه و آله ـ ختم، و صحیفه رسالت آنان را با وجود مبارك خاتم المرسلین مهر كرده است؛ پس هرگز جا براى نبوت و رسالت دیگرى نیست. از این آیه كریمه دو نكته استفاده مىشود: نخست این كه پیامبر اكرم ـ صلى الله علیه و آله ـ واجد همه مزایاى مشترك و مزایاى فرد فرد انبیا و بعضى از خصایص ویژه است كه انبیاى قبلى فاقد آن بودهاند. دوم این كه، تا روز قیامت، احدى بهتر از پیامبر اكرم ـ صلى الله علیه و آله ـ نخواهد آمد؛ زیرا رسول خدا، انسان كامل است و اگر كسى كاملتر از وى مىبود، حتما او به مقام خاتمیت مىرسید. 2. مقام عبودیت مطلقه خداوند كه رب و پروردگار عالمین است نسبت به افراد مختلف، متفاوت است بعضى از انسانها تحت تدبیر اسماء جزئیه حقند مثلا بعضى در حقیقت، عبدالرزاق، عبدالجلیل، عبدالباسط، یا عبدالكریم هستند، اما پیامبر اكرم ـ صلى الله علیه وآله ـ ، «عبده» است و پروردگارى مربى و مدبر شخصى پیامبر ـ صلى الله علیه و آله ـ است كه نهایىترین مرتبه را داراست و در قوس صعود مقامى برتر از مقام مربوبیت شخص رسول اكرم ـ صلى الله علیه و آله ـ نیست و آن حضرت، منتسب به عالىترین اسم از اسمهاى حسناى خداى سبحان است. یعنى «هو» كه همان هویت مطلقه است و چون كاملترین بندگى از آن اوست، جامعترین كلمه به او اشاره دارد: «هُوَ اْلَّذى اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِاْلْهُدى وَ دینِ اْلْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عِلَى اْلْدّینِ كُلِّهِ». قرآن كریم وقتى تعبیر «عبد» را نسبت به سایر انبیا به كار مىبرد همراه با ذكر نام آنها به كار مىبرد: «وَ اذْكُرْ عَبْدَنا اِبْراهیمَ وَ اِسْحقَ وَ یَعْقوبَ اولِى الأَیْدى وَ الاَبْصار». اما وقتى نام پیامبر ـ صلى الله علیه و آله ـ را مىبرد به «عبده» تعبیر مىكند كه ناظر به مقام وحدت است و این كلمه از «عبدالله» نیز بالاتر است، زیرا این بندگى (عبودیت)، حاكى از هویت مطلقه است. 3. مقام «بالاترین رتبه وجودى» خداى سبحان به پیامبرش دستور مىدهد كه «بگو: من اولین مسلمانم»: «لاشَریكَ لَهُ وَ بِذلِكَ اُمِرْتُ وَ أَنا اَوَّلُ الْمُسْلِمین» منظور از «اول المسلمین» اولیت ذاتى است كه گاهى از آن به اولیت رتبى یاد مىشود. خداى سبحان درباره هیچ پیامبرى تعبیر«اول المسلمین» ندارد. حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ با این كه قبل از پیامبر ما و سر سلسله انبیاى ابراهیمى ـ علیهم السلام ـ بود و دعا كرد كه «وَ اْبْعَثْ فیهِمْ رَسولاً مِنْهُمْ یَتْلواْ عَلَیهِم ایاتِكَ وَ یُعلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ یُزَكّیهِم» با این حال، خداوند به حضرت ابراهیم نفرموده بگو من اولین مسلمانم. «نوح» كه شیخ الانبیاء و نیز «آدم» كه ابوالبشر است هیچ كدام این جمله را نفرمودند؛ تنها كسى كه قرآن از او به عنوان اول المسلمین یاد مىكند، رسول اكرم ـ صلى الله علیه و آله ـ است. معلوم مىشود این اولیت، زمانى و تاریخى نیست، زیرا اگر منظور اولیت زمانى بود، هر پیغمبرى نسبت به قوم خود، اول المسلمین بود و انبیاى پیشین نیز به طریق اولى مىتوانستند مصداق این اولیت باشند. از این كه خداى سبحان تنها به پیغمبر اسلام فرموده بگو مأمورم كه اول المسلمین باشم، براى آن است كه وى اول صادر، یا اول ظاهر است. یعنى در رتبه وجودى او، هیچ كس قرار ندارد، چنان كه آن حضرت، در قیامت، اول كسى است كه محشور مىشود. 4. مقام «اسوة حسنه بودن» در قرآن كریم آیاتى است كه رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ را اسوه و الگوى جهانیان معرفى مىكند و مىفرماید: « لقد كان فى رسول الله اسوة حسنة» در این آیه شریفه، تنها تأسى افراد متوسط درمسائل اخلاقى و فقهى به آن حضرت مطرح نیست بلكه طى راه ولایت و انس و حشر با فرشتگان غیبى و شنیدن تسبیح آنان یا دریافت علم از آنها و آموختن دستور تأییدى و تسدیدى، تأسى به پیغمبر خاتم در تمامى شئون را مىطلبد چون او، به طور كلى، این راهها را طى كرده و اسوه همگان شده است. اگر كسى بخواهد از «فتح مبین»، «كوثر»، «شرح صدر» و «فتح قریب» استفاده كند به اندازه خود باید پیرو آن حضرت باشد، اگر مىگوییم « رَبِّ اْشرَحْ لى صَدْرى» راهش آن است كه پیرو كسى باشیم كه سینهاش منشرح است. 5. مقام «خلق عظیم» خداوند، پیامبر خود را به عظمت اخلاقى داشتن مىستاید: «وَ اُنَّكَ لَعلَى خُلِقٍ عَظیمٍ» خداوند با جمله اسمیه و تأكید مىفرماید: «تو داراى اخلاق عظیمى هستى». وقتى خداى سبحان از چیزى به عظمت یاد كند، معلوم مىشود كه آن چیز از عظمتفوق العادهاى برخوردار است، چون او هر چیزى را به «عظمت» نمىستاید، بسیارى از موارد را با صفت «ضعف» یا «قلت» یاد مىكند. سراسر دنیا را اندك مىشمارد:« مَتاع الدُّنْیا قَلیل» و از دسیسههاى شیطان به عنوان«اِنَّ كَیْدَ الشَّیْطانَ كانَ ضَعیفاً» سخن مىگوید؛ اما وقتى از خلق رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ نام مىبرد مىفرماید: «اى پیامبر! تو واجد همه ملكات نفسانى در حد أعلى هستى.» 6. مقام «رأفت و رحمت» رحمت و رأفت، صفت فعل حق است و هر صفت فعل را از مقام فعل موصوف انتزاع مىكنند نه از مقام ذات وى، و جایگاهى كه محل انتزاع رأفت و رحمت است، جایگاهى امكانى است، رحمان جایگاه مىشود «رأفت و رحیم» و بارزترین مصداق و مظهر آن رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ است. خداوند براى خود رحمتى عامه و رحمتى خاصه قایل است و این دو خصوصیت را براى قرآن و پیامبر نیز بیان داشته است؛ از طرفى مىفرماید: من رحمت عامهاى دارم: «رَحْمَتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىءْ» یعنى هر چه مصداق شىء است مشمول رحمت من است، و از طرف دیگر مىفرماید: متقیان، از رحمت ویژهام برخوردارند.«فَسَأَكْتَبَها الَّذینَ یَتَّقون» و در مورد پیامبر ـ صلى الله علیه و آله ـ مىفرماید: تو مظهر رحمت مطلق من هستى زیرا«وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمین» و نسبت به مؤمنان، رحمت خاص دارى: «بِالْمُؤمِنینَ رَئُوفٌ رَحیمٌ» 7. مقام شامخ «رسالت» خداى سبحان نعمت رسالت را به عنوان وزینترین نعمتهاى الهى نام مىبرد: «لَقَدْ مَنَّ الّلهُ عَلَى الْمُؤمِنینَ اِذْ بَعَثَ فیهِمْرَسولاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ یَتْلوُا عَلَیْهِمْ ایاتِهِ وَ یُزَكیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ...» «خداوند متعال بر مؤمنان عالم منت نهاد كه رسولى را از ارواح و نفوس آنان برانگیخت تا آیات الهى را بر آنان تلاوت و ایشان را از گزند تیرگى و تباهى تطهیر، و به كتاب و حكمت آگاهشان كند، گر چه قبل از رسالت رسول اكرم ـ صلى الله علیه وآله ـ در گمراهى روشن بودند.» نعمت وزینى كه هضم و تحملش دشوار باشد، «منت» نامیده مىشود. خداى سبحان نعمتهاى مادى را منت نمىنامد، اما نعمت رسالت را بر مؤمنان منت مىداند، زیرا مردان با ایمان، پذیراى رسالت رسول اكرم بوده، به اندازه درجه وجودى خود از این نعمت بى كران بهره مىبرند. 8. مقام«اسم اعظم» والاترین درجه عندالله قرآن كریم درباره مؤمنان مىفرماید: «لَهُمْ دَرَجاتْ» یعنى مردان الهى در پیشگاه خدا داراى درجاتى از قرب هستند ؛ اما در سوره آل عمران، قبل از «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلى الْمُؤِمنین» مىفرماید: «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللّهِ» یعنى خود مؤمنان درجات حقیقى قرب الهى اند. مؤمن به هر مقامى برسد عین درجه و كمال خواهد شد، همان طور كه علم و عالم و معلوم متحدند، عمل و عامل و معمول هم متحد خواهند شد. بالاترین درجه وجودى ایمان، مقام شامخ خاتم الانبیاء است. اگر دیگران داراى درجاتى متوسط اند، رسول اكرم ـ صلى الله علیه و آله ـ داراى عالىترین درجه جهان امكان و مظهر اسم اعظم، بلكه خود اسم اعظم است و اسم اعظم لفظ نیست تا كسى بتواند با فراگرفتن آن لفظ و آمیختن حروف و كلمات در نظام كیان، اثر بگذارد؛ مفهوم ذهنى هم نیست تا با تصور فكرى آن، اثر عینى در جهان پدید آید؛ زیرا جهان هستى بر اساس نظام علت و معلول اداره مىشود و كسى نمىتواند با حروف و كلمات و معانى اعتبارى، در متن خارج، اثر بگذارد، اسم اعظم عالىترین درجه جهان امكان و رسول اكرم ـ صلى الله علیه و آله ـ خود، اسم اعظم است و روح بلند و جان والاى حضرتش كه اسم اعظم و ریشه همه فیوضات تكوینى است مىتواند در جهان امكان به اذن خداوند اثر بگذارد، زیرا اسماى فعلى، به اسماى ذاتى منتهى مىشود و رسول الله، اسم اعظم و مقام شامخ وى، اعظم مقامهاست. 9. مقام«علم لدنى» هیچ كس به پیامبر اكرم ـ صلى الله علیه و آله ـ علم نیاموخت فقط خدا او را عالم و آگاه كرد و آنچه خدا به رسولش داد، نه از راه چشم و گوش مادى، كه از راه جان و دل بود. در علوم حصولى كه زاد راه مكتبهاى بشرى است، اول گوش، صداها را مىشنود و یا چشم، نقشها را مىبیند، بعد فكر آن را مىفهمد، اما آنچه را رسول اكرم ـ صلى الله علیه و آله ـ مىیابد، اول جانش مىبیند بعد چشم و گوشش: « نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمین عَلى قَلْبِك» او نخست حقایق قرآن را با جان مباركش دریافت، سپس الفاظ، كلمات، سورهها و آیههاى قرآن كریم را ـ كه عینا معجزه الهى است ـ با گوش شریفش شنید، به عبارت دیگر، هم لفظ قرآن، اعجاز غیبى است و هم محتواى آن، معجزه غیبى است. پس نحوه دریافت قرآن و معارف آن به عكس دریافتهاى علوم عادى است. خداوند وحیى بر جان رسول اكرم ـ صلى الله علیه و آله ـ ایجاد كرد كه قابل وصف نیست: «فَأَوْحىْ اِلى عَبْدِهِ ما اُوحى» چون آن مقام منیع منزه از وضع و قرارداد و مبراى از علم حصولى و ذهنى است، علمش لدنى است و علم لدنى در ردیف علوم دیگر نیست كه موضوع و محمول داشته باشد، بلكه حقایق و معارف، وقتى از مقاملدن، یعنى از نزد «الله» فرا گرفته شد، «لدنى» نام دارد؛ پایینتر از آن مرحله، جاى كسوت لفظ و كلمه و قرارداد و عبرى و عربى و تازى است. از این رو خداوند متعال مىفرماید: «اِنَّكَ لَتُلْقى مِنْ لَدُنْ حَكیمٍ عَلیمٍ» 10. مقام «عصمت» مقام عصمت شامل عصمت علمى و عصمت عملى مىشود كه به هر یك مىپردازیم: الف: عصمت علمى « اِنَّكَ لِمَنِ الْمُرْسَلین عَلى صِراطٍ مُسْتَقیم» ب. عصمت عملى
نظرات شما عزیزان:
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
درباره وبلاگ گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو گفتا که من شب و روز در انتظار یارم گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی گفتا به چشم محرم همواره آشکارم گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم موضوعات آخرین مطالب پيوندها نويسندگان
|
||
|